من واقعا دارم كلافه ميشم. خانواده ام همش سنگ مي اندازن جلوي پاي پسري كه مورد علاقه من هستش. قبلا هم براتون گفتم من الان 29 سالمه و حدود 2 سال پيش با يك پسري از شهرستان و نخبه بود آشنا شدم و يكسال پيش اومد خواستگاري من. پدر و مادرم به دليل سربازي نداشتن و كار ثابت نداشتن و اختلاف فرهنگي جواب منفي دادن.
اواخر پاييز با خانواده ام صحبت كردم و اونا هم گفتن اگر تا آخر سال تونست كار و سربازي رو جور كنه بعدش بياد با هم صحبت كنيم. به دليل اينكه نخبه بود و با تلاش خيلي زياد فقط 5 ماه سربازي رفت و بعدش معاف شد و الان در يكي از وزارتخانهها با هزار جور بيگاري و بدبختي مشغول به كار شده. به خانوادهام گفتم كه هم كارش و هم سربازيش مشخص شده اما اونا ميگن كه جواب ما باز هم منفي هست و ما فكر نميكريديم اين فرد بتونه در مدت 1 سال همه اين كار ها رو اتنجام بده بعدش شروع كردن به بهانه گيري كه بايد عروسي فلان جور بگيره و حتي به من گفتن از قول ما بهش بگو. منم باهاش مطرح كردم و اونم قبول كرد كه تا يك سال ديگه شرايط عروسي مورد دلخواه اونا رو فراهم كنه. اما ميگن ما قبول نميكينيم با اينكه اون پسر نجيبي هست اما از نظر فرهنگي با ما فرق داره. به هيچ عنوان راضي نميشن.من نياز به ازدواج دارم و اين آقا پسر رو هم واقعا دوست دارم به خانواده ام گفتم شما داريد بي انصافي مي كنيد. من گزينه مشاوره رو هم پيشنهاد كردم كه بيايد و با هم بريم اما اونا قبول نميكنند. هيچ كدوم از افراد خانواده مثل خواهر و برادر و يك درجه دورتر هم در اين موارد دخالت نميكنند.من مي خواستم پيشنهاد بدم كه حتما بري و از نزديك با شهر و محل زندگي اين آقا آشنا بشي . كه ديدم مشاور هم همين پيشنهاد رو داده .شما يه سري موارد هست كه بايد خيلي بهشون دقت كني :1= شما دوست نداري از تهران بري ولي شوهرت مي خواد بره شهر خودشون .2=اين آقا چون خانواده ش رو مسبب خوشبختي و موفقيتش مي دونه دلش ميخواد بعد از اين جبران محبتشون رو بكنه و خدمت كنه به پدر و مادرش كه اين به نظر من واقعا اوج قدرشناسي اين آقا رو ميرسونه .3= شما از تهران بري اين موقعيت شغليي كه داري رو از دست ميدي و حتي توي اون شهر كوچيك شايد اصلا موقعيت شغلي پيدا نكني . در اين صورت بايد اكثر اوقات توي خونه باشي . شهرهاي كوچيك تفريحگاه و اين جورجاها ندارن . و شما يا بايد خودتو رو با كارهاي خونه سرگرم كني يا كلاسهاي مختلف يا با رفت و امد با خانواده شوهر .4 = در خانواده هاي روستايي معمولا رفت و آمد زياده . و زنان خانواده كارهاي خونه رو بعهده دارن . و حتي عار مي ونن مرد خونه بلند شه و كمكي بكنه . مثله تهران نيست كه سال به سال همسايه از همسايه خبر نداره .5 = رفت و آمدت با خانواده خودت كم ميشه . چون بايد در تعطيلات بري ديدنشون .6 = كلا زندگي توي شهر كوچيك مخصوصا روستا از زمين تا آسمون با زندگي توي تهران فرق مي كنه .كلا تا شما با محل زندگي و روش زندگي و خانواده ايشون آشنايي پيدا نكني بهتره تصميم قطعي نگيري .در ضمن مي توني به شوهرت پيشنهاد بدي كه پدر و مادرش رو بياره تهران تا ديگه مجبور نباشيد از تهران بريد .فرهنگ توي لهجه / طرز لباس پوشيدن / طرز صحبت كردن / رفت و آمد / مراسمات مختلف / سطح سواد / و خيلي چيزهاي ديگس . ببين مي توني كنار بياي ؟اگه پدر مادرت راضي نميشن به خونه ي اين آقا در شهرشون بيان سايت همسريابي به هر حال بايد خودت يه كاري بكني . با كسي كه باهات صميميه و راز نگه دار مي توني پند روز بري خونه ي پدر مادر اين آقا و از نزديك همه چيز رو ببيني .آلبوم عكسهاشون رو هم ببين . اين مي تونه خيلي اطلاعات بهت بده .عزيزم ازدواج ، زندگي با يه شخص نيست . هيچ وقت خودت رو گل نزن كه بعد ازدواج ديگه پدرشوهر مادرشوهرم رو نمي بينم و يا باهاشون قطع ارتباط مي كنم . اصلا مگه ميشه يه همچين چيزي ؟ خب خانواده شه ! مسلما ايشون به چدر و مادرشم افتخار مي كنه كه تونستن با اون شرايط ايشون رو اينجوري تربيت كنن و پرورش بدن . ( كه در حقيقت پدرمادرش افتخار هم دارن و بايد دستشون رو هم بوسيد كه چنين فرزندي تحويل جامعه دادن ) .نه همين لباس زيباست نشان آدميت .....حتي من گفتم اگه شما بدون دليل و بدون تحقيق به اين آدم جواب منفي بديد منم به انتخاب هاي شما هيچ وقت جواب مثبت نميدم. اونا هم ميگن اگر هيچ وقت ازدواج نكني بهتر از اينه كه با اين فرهنگ ازدواج كني. اون پسر هم ميگه تا هر وقت كه بشه منتظر مي مونم اما اينجوري هر دومون داريم اذيت ميشيم. واقعا حس هردومون اونقدر به هم زياده كه ميترسم به گناه بيفتيم. نميدونم بايد چيكار كنم. لطفا كمكم كنيد ما با هم صحبت كرديم و قرار شد كه تهران زندگي كنيم و به تفاهم رسيديم و اگر يك روزي اونا به كمك ما احتياج داشتن بريم پيش اونا. كه به نظرم اين يك وظيفه انساني براي همه هستش.اما در مورد اون موضوع من با رفت و آمد با خانوادش هيچ مشكلي ندارم حتي به نظر من درصورتي كه مردي پدر و مادرشو كه انقدر براش زحمت كشيدن به خاطر همسرش كه يك آدم جديد هست بزاره كنار قطعا توي آينده هم نسبت به زن و بچه اش هيچ مسئوليتي رو قايل نيست و خيلي راحت منم مي تونه به خاطر يك فرد ديگه كنار بزاره.من بهش پيشنهاد دادم كه پدر و مادرش بيان تهران اما اونا خدا رو شكر جوان هستن و به ما در حال حاضر احتياجي ندارن اما هر وقت هم بخوان بيان خونه ما قدمشون سر چشم هست.از طرف ديگه من در همه طول سال قراره كه پيش خانوادم و تهران باشم و به نظرم رفتن تعطيلات پيش اونا يك حق هستش كه همسرم آينده من بايد داشته باشه.ممنونم ازت به خاطر راهنماييهات خوب شما قرار نيست سايت همسريابي كه با خانواده شوهرت زندگي كني كه مامانت اينها انقدر نگران هستن ميتونن بعد عروسي ديگه همديگر رو نبينن.دوست منم با يه اقاي روستايي ازدواج كرد الانم از زندگيشون راضي اند سالي يكي دوبار هم ميرن بهشون سر ميزنن و مواقع ديگه مشغول گرفتاريهاي زندگيشون هستن ديگه وقت نميكنن ببينن فاميل كي روستايي هست كي شهري هست.من نميدونم يا خانواده شما ادمهاي حساسي هستن يا واقعا يه موردي رو دارن ميبينن كه شما به خاطر عاشق بودن نميبينيد.اگه من همچين انتخابي كرده بودم پدرم تشويقم ميكرد كه تونستي يه پسر خوب و شاگرد اول و نخبه رو پيدا كني كه اهل هيچ كار بدي نيست و اينده درخشاني داره شايد ده سال ديگه فاميل خودتون بخوان ايشون رو ببينن پشت در اتاقش سه ساعت معطل بشن.شما بايد به خانوادتون بگين من دختر بيست ساله نيستم و ديگه بزرگ شدم اگه الان ازدواج كرده بودم داشتم يه زندگي رو اداره ميكردم و بچه داشتم پس به نظرم احترام بذارين.ديگه فكر كنم اگه مشاور هم نتونه كمكتون كنه بايد محترمانه برين دادگاه حكم بگيرين.به نظر من دلايل خانواده شما منطقي نيست اگر هم ميخواستن تو اين چند وقت ببينن شما از سر موضعت كوتاه مياي ديگه بايد متوجه شده باشن علاقه شما واقعي هست شما نميتونيد كسي ديگه رو جايگزين عشقتون بكنيد.حالا بايد ببينيد مامانتون بيشتر نقش تو اين مخالفت داره يا پدرتون يا هر دو به يه اندازه؟بعدم ايا اون اقا و خانوادش هم همونقدر كه تو داري تلاش ميكني تلاش ميكنن يا نه؟ره اونا هم وافعا تلاش ميكنن. اون پسر همش ميگه خانواده من كي بيان كه بقيه صحبت ها رو بكنيم.مامان و بابام به يك اندازه مخالف هستن. من نميخوام كه دعاي اونا پشت سر من نباشه. اونا ميگن اگه با اين آدم ازدواج كني ما ازت راضي نيستيم. من تا آخر عمر ازدواج نميكنم من بهشون گفتم.من دوسال هست كه به پاي اين پسر موندم از اين به بعدشم ميمونم ميدونم كه شما پدر و مادرت رو دوست داري و نميخواي دلشون رو بشكني....ولي عزيز من خدا هم گفته ما تا جايي بايد از پدر و مادر اطاعت كنيم كه خلاف دستور دين و شريعت نباشه ...من نميدونم كه منظور پدر و مادر سايت همسريابي شما از اختلاف فرهنگي چيه؟ولي اگر پسر با ايمان و درست و حسابي هست و از نظره شما و چند تا بزرگ تر كه باهاشون مشورت ميكني تاييد ميشه ....اين حرف پدر و مادر شما بيشتر مثل يه بهونه جويي ميمونه....وقتي كسي به ازدواج نياز داره ازدواج براي اون از نظر شريعت واجبه مخصوصا وقتي كه شرايط هم براش فراهم باشه....با پدر و مادرت صحبت كن بزار بدونن كه ناراحتي ناراحتيتو ازشون پنهون نكن حتي اگر لازم شد گريه كن بزار بدونن كه تحت فشار روحي هستي ...مثلا كمتر سره سفره بيا بگو ميل به غذا ندارم...يا قيافه غمگين به خودت بگير يا اگر گريه كردي بزار اونام بفهمن ...تو خودت نريز...اين راهها رو براي اين ميگم چون بالاخره بايد يه جوري راضيشون كني....اگر ميدوني از كسي حرف شنوي دارن اونو واسطه كن....خلاصه مثل مجسمه بيكار و بي تفاوت نباش....شايد پدر و مادرت به فكر روزي هستن كه شما بري و اونا تنها بشن و اينجوري ميخوان شما رو پيش خودشون نگه دارن....ولي عزيزم از هر راهي كه به نظرت ميرسه اقدام كن و راه رو براي ازدواجت هموار كن....فكر نكن كه مثلا الان داري پدر و مادر داري ميكني و جات وسطه بهشتهالكي عمرت رو با اين بهانه جويي هاي پدر و مادرت تلف نكن...وقتي جوونيت بگذره ديگه افسوس فايده اي نداره...نميگم بي احترامي كن يا تندي كن ولي بالاخره بايد يه راهي پيدا كني و لطفا هم فكر نكن كه اگر ازدواج نكني و پيش پدر و مادرت بموني فداكاري كردي....چون وقتي پشيمون خواهي شد كه ديگه دير شده....با توكل بر خدا و نيروي عقل اقدام كن اگر مذهبي هستي و به توسل اعتقاد داري توسلي به يكي از معصومين داشته باش مخصوصا حضرت زهرا س و امام زمان عج مثلا 40 تا يس هديه كن به امام زمان كه ان شا الله ايشان واسطه بشن و فرجي در كارت حاصل بشه....به اميد خدا...ممنون ازت باشه يس رو حتما ميخونم. اونا به من توجهي ندارن. رفتيم ديروز با مامانم پيش مشاوره. اون گفت بهترين كار اينه كه با خانواده اون آقا رفت و آمد كنيد تا با هم بيشتر آشنا بشين و اون وقت تصميم بگير اما وقتي اومديم خونه گفتن ما قدم خونه اونا نميزاريم قبل از همه چيز به اين نكته توجه داشته باشيد كه مطمئنا هيچ پدر و مادري مانع خوشبختي فرزند خود نميشن حتي اگر با ازدواج شما ۱۰۰درصد مخالف باشن. بنابراين شما بايد دلايل اونها رو با صبر و حوصله بشنويد. اگر اين دلايل منطقي و عقلاني بود، بپذيريد نبايد احساسي تصميم بگيرند و بگيد كه فقط ما ۲نفر مهم هستيم و پيوند قلبي ما ۲نفر همه مشكلات رو حل خواهد كرد چرا كه اينطور نيست. و ضربه خواهيد خورد.اگر هم دلايل غيرمنطقي بود، سعي كنيد در يك فضاي صميمي و يك فرصت مناسب با پدر و مادرتون صحبت كنيد. و ملاك هاي مد نظرتون رو براي اونها بازگو كنيد، و بگوييد كه علت دفاع كردن شما از اين انتخاب چيه آيا واقعا براي اين انتخاب دليل منظقي داريد يا نه اگه دلايلتون واقعا منطقي باشند اونها هم خواهند پذيرفت. البته ممكنه پدر و مادر شما هم يك سري دلايلي داشته باشند كه بنظر منطقي بياد بنابراين اگه يكي بعنوان ناظر بي طرف اين وسط حضور داشته باشه تا آخر سر بگه كه حق با كيه خيلي عاليه اگر نباشه هم كه ممكنه نتونيد هم ديگه رو قانع كنيد. اگر هيچ كدوم سايت همسريابي قانع نشد. به تنهايي پيش مشاور بريد. و دلايل كه خانوادتون اونجا مطرح كنيد و از ايشون مشورت بخواهيد بازم تلاش كنيد شايد بتونيد اونها رو هم راضي كنيد كه همراه شما بيايند.در صورتي كه مشاور حق رو به شما داد ديگه بايد خودتون براي راضي كردن اونها دست به كار شيد. و يه مدت گوشه نشيني كنيد خودتون رو به بيماري بزنيد كمتر سر سفره حاضر بشيد. يه مدت كه اين كار رو انجام بديد وقتي اين حالت شما رو ببينند از سر دلسوزي هم كه شده رضايت ميدن چون اونها فعلا دارن مخالفت مي كنند و فكر مي كنند شما يه مدت ديگه فراموش مي كنيد. ولي وقتي ببينند كه روز به روز اصرار شما بيشتر ميشه دست از مخالفتشون بر مي دارند.به اين نكته هم توجه داشته باشيد كه زماني اختلاف فرهنگي مشكل ساز نمي شوند كه، خانوادهاي دو طرف آدم هاي قانعي باشند. و با وضعيت موجود همديگه رو بپذيرند و توقع بيش از حد از همديگه نداشته باشند. و بعدا سر جهيزيه و... خرده نگيرند و طعنه و كنايه نزنند. به آداب قومي همديگه احترام بذارند اگر فكر مي كنيد بعدا خانواده شما اينها رو رعايت نمي كنند. كمي تامل كنيد چون قطعا دچار مشكل خواهيد شد.در نهايت هم اگه راضي نشدن ناچارا بايد همديگه رو فراموش كنيد.موفق باشيد باتشكر به خاطر سايت خوبتون .دختري 25 ساله هستم .به مدت 4 سال با پسري در ارتباط بودم .خيلي همو دوست داشتيم .روحياتمون خيلي با هم سازگار بود و قصدمون ازدواج .تو كل 4 سال دوستيمون هيچوقت ازش حركت ناشايستي نديدم و رابطمون در عين صميميت كاملا سالم بود .تا اينكه دو سال پيش تصميم گرفت براي ادامه تحصيل بره يه كشور اروپايي .مدام با هم در ارتباط بوديم ولي يه روز بهم گفت كه تصميم نداره برگرده و ميخواد براي كانادا اقدام كنه .خيلي داغون شدم اصلا انتظار نداشتم فكر ميكردم اونقدر براش مهم باشم كه به خاطرم برگرده . .تصميم گرفتم در اولين فرصت اگه خواستگار مناسب بياد ازدواج كنم تا از اين وضعيت خلاص شم .خصوصا كه تو اون شرايط بد مدام خانواده خصوصا مادرم سرزنشم ميكردن كه اينم عاقبت 4 سال دوستي با يه پسر . 9ماه پيش از طريق يكي از آشنايان به يه آقاي 34 ساله معرفي شدم .خانواده بسيار خوبي داره و اوضاع كار و ... هم عاليه .خلاصه طبق قراري كه با خودم گذاشته بودم بعد از چند جلسه صحبت بله رو گفتم و با هم عقد كرديم .پسر خوبيه .خيلي مهربونه و مودب .ولي من هنوز از فكر قبلي بيرون نيومدم مدام اين دو تا رو با هم مقايسه ميكنم و هر رفتار و حركتي در نامزدم خاطراتمو با اون پسر برام زنده ميكنه .از وضعيتي كه دچارشم خيلي ميترسم .خصوصا كه در مورد دوستي سابقم به نامزدم چيزي نگفتم .مسئله ي مهمي هم وجود داره اينه كه فهميدم نامزدم از نظر اعتقادي با من خيلي فرق داره و پايبند نماز و اعمال عبادي نيست .درست برعكس اون اقا .همچنين احساس ميكنم از نظر جنسي خيلي گرمه اينم درست برعكس دوست پسر سابقم.نميدونم چيكار كنم به مادرم اين حرفا رو ميزنم باهام دعوا ميكنه و ميگه حق نداري به خاطر پسري كه براش پشيزي ارزش نداشتي زندگيتو خراب كني .بهتر ازين گيرت نمياد .مشكلات سايت همسريابي ديگه هم به مرور حل ميشه و عوضش ميكني .واقعا گير كردم لطفا راهنماييم كنيد.هيچ كس به اون نامزدت فكر نمي كنه؟ دوست داري خودت جاي اون مي بودي. بيچاره با عشق فكر ميكنه داره سر و سامان مي گيره . حتي فكرشم نمي كنه كه وقتي با همين تو داري به دوست قبليت فكر مي كني.آيا اين يك جور گول زدن طرف مقابل محسوب نمي شه .اين اتفاق در زندگي شما درسته در گذشته بوده اما اثرش در حال و آينده ي زنگي شما تاثير داره . پس طرف مقابل شما حق داشت بدونه . اگه مي دونست شايد تصميمش براي ازدواج با شما تغيير مي كرد.شما مي گي كه براي خلاص شدن خودت دست به اين كار زدي. به اون بنده خدا فكر نكردي كه درگيرش مي كني؟البته شايد اين نوشته غير منصفانه به نظر بياد . من چون دوستان بقيه ي نكات رو گفته بودن ديگه اونا رو نگفتم . خواستم يك بعد ديگه رو هم ياد آور بشم.البته اين اتفاق براي شما يك درس هم براي همه ي پسر ها داره كه اگه جايي براي خاستگاري رفتند صرف جواب مثبت طرف مقابل حتما دليل بر موافقت و خاستن خود دختر نمي شه . شايد به دلايل متفاوتي كه يكيش مثلا مورد شماست بهشون جواب بدن.نبايد مقايسه كنيد. ضمنا،شما ديگه براي اون پسري كه ظاهرا پايبند به نماز بوده مهم نيستيد و خيال برگشت نداره. قطعاتا نامزد هستين و زير يك سقف نرفتين به مشاور مراجعه كنيد.باسلام.ميگم اين دوس پسرت ازت نخواست كه تو هم بري كانادا و اونجا كنارش باشيو ازدواج كنين؟اگه ازت نخواسته كه معلومه شما فقط در حد دوست دخترش بودين نه همسر ايندش اگرم ازتون خواسته كه بريد اونجا و شرايط شما طوري نبوده كه مهاجرت كنيد پس مشكل از طرف شما بوده و بايد قبول كنين اين جدايي رو .و اما الان شما عقد كردي و همسر داري .پس بهترين راه فراموش كردن گذشته و فكر كردن به اينده.عشق و محبتتو صرف همسرت كن.انشالا كه بهش وابسته ميشي و از بودن در كنارش خوشحال.در مورد مسايل ديني هم كم كم ازش بخواه كه انجام بده ولي مجبورش نكن.سلام. بهته با رفتار و اعمالتون همسرتون رو به مسائل عبادي نزديك كنيد. چون حرف زدن در ابتداي امر ممكنه باعث جبهه گيري او بشه. به او با رفتارتون نشون بديد اعمال واجب دين براتون اهميت داره. اما اينكه به فكر تجربه دوستي قبل ازدواج هستيد نتيجه اي جز دلسرد شدن از زندگي فعلي چيز ديگه نصيبتون نميشه. به نكات مثبت همسرتون بيشتر تمركز كنيد و توي ذهنتون هرگز او رو با فرد قبلي قياس نكنيد.گرم بودن همسرتون يك ويژگي مثبته كه به ايجاد عاطفه سايت همسريابي بيشتر بين شما و خودش كمك ميكنه. سعي كنيد مطالعاتي در زمينه روابط زناشويي داشته باشيد و اونارو در رابطه با همسرتون به كار ببندين.در پناه خدا باشيد در مورد سستي در نماز و اعمال عبادي به نظرم بهش چيزي نگيد چون مردا يه خاصيت لجبازي تو ذات همشون هست .و ممكنه نامزدت احساس كنه داري نصيحتش ميكني و لج كنه .سعي كن با اعمال و رفتار خودت به نماز و ارتباط بهتر با خدا علاقه مندش كني .مثلا وقتايي كه با هم ميرين بيرون به اصطلاح نامزد بازي ،موقع اذان بكشونش تو يه امامزاده اي چيزي شايد كم كم تحت تاثير قرار بگيره .در ضمن مادرتم درست ميگه كسي كه دوستت دار برابر مي ارزه به كسي كه ولت كرده و رفته ضمن تشكر از راهنمايي هاي جناب مصطفوي ،در مورد مسئله نماز و اعمال عبادي كه فرمودين باهاش مسالمت آميز صحبت كنم،من بار ها با زبان نرم بهش گفتم .ولي به نوعي با زيركي بحث رو عوض ميكنه .نه مخالفت ميكنه نه موافقت ميكنه .تا الان موفق نشدم وادارش كنم حتي در اين مورد حرف بزنه و حداقل نظرشو بگه كه چرا انجام نميده .در واقع اميدي ندارم بتونم ازين جهت تغييرش بدم .در مسأله زناشويي اين نكته را در نظر بگيريد كه حرف زدن شما با همسرتان نبايد به هدف و اميد تغيير رفتار او باشد؛ زيرا در صورت عدم تغيير رفتار، به تدريج نسبت به همسرتان نااميد خواهيد شد و خود را در اين زندگي شكست خورده خواهيد ديد. لذا بهتر است به اميد درك متقابل با همديگر صحبت كنيد. مسلما اين درك متقابل به مرور زمان تغيير رفتار را بدنبال خواهد داشت.اين درك متقابل است كه ميتواند زندگي رضايت بخش و پايداري را بوجود آورد. سعي كنيد در اين زمينه در يك فضاي مناسب و جدي البته صميمانه باهمديگر صحبت كنيد و ببينيد كه كاهلي او نسبت به مسائل ديني به چه دليل است. آيا بنيهي اعتقادي او ضعيف است؟ آيا در اين زمينه سهل انگار است؟ آيا خداي نكرده، بي دين است و اعتقادي به خدا ندارد؟بگذريم حالا كاريه كه شده حالابه نظرم شما 2 تا اشتباه كردي يكي اينكه وارد دوستي شدي كه عاقبتش مشخص نبوددوم اينكه به خودت مهلت ندادي و سريع به اميد اينكه مورد اول يادت بره رفتي سراغ دومي.الان هم كه راه برگشت نداري، به نظر من بايد بتي كه از طرف اول تو ذهنت ساختي با تبر نفرت بشكني، هي تو ذهنت اون اولي رو بالا نبر و هي تابش نده، به خودت تلقين كن اون يه انسان عادي بوده كه خيلي ايرادها تو كارش بودهو به خودت تلقين كن كه اين كسي كه الان باهاش سايت همسريابي ازدواج كردي خيلي خوب هست و از اولي بهتر هست شكست عشقي يه بدي كه داره اينه كه وقتي تو زندگيت با فرد جديد به مشكل ميخوري به جاي حل مسئله ميري سراغ خاطراتت و مقايسه ميكني و هي به خودت ميگي كه فلاني اگه بود اين اتفاقا نميفتاد، فلاني اگه بود من الان تو بهشت زندگي ميكردم، و همينا باعث ميشه از زندگي دلسرد بشي، اگه نتوني فكرت رو كنترل كني افسرده ميشي، افسردگيت كه حاد يشه تاثير شديدي روي روابطتت با همسرت ميشه، شما تو متنت اشاره كردي كه طرفت گرمه و من برداشتم اينه كه شما حتي از همخوابي با ايشون در اذيتي، حتي اگه خودت هم گرم باشي به خاطر فكري كه به دوس پسرت ميكني سرد ميشي، مواظب باش به زندگيت لطمه نزني.ذهن تو دنبال عيبهاي شوهرت ميگرده چون يه جورايي داري مقايسه ميكني، بديهاش رو به توان 10 ميرسوني ولي خوبياش رو در 0 ضرب ميكني، ولي تو خاطراتت خوبيهاي دوس پسرت رو به توان 10 ميرسوني و بديهاش رو در 0 ضرب ميكني.بشين با خودت كنار بيا خانم محترم، شما الان فقط مسئول زندگي خودتون نيستيد، يه نفر ديگه هم داره با شما زندگي ميكنه و وقتي شما تو رختخواب به دوس پسرتون فكر ميكنيد اون به شما به عنوان يه همسر نگاه ميكنه و مادر بچه هاي آيندش.اگه هم نميتوني واقعا و برات سخته مهريه رو به طرف ببخش و طلاقت رو بگير تا هنوز بچه اي در كار نيست و كار از اين بدتر نشدهولي مطمئن باش در آينده اوضاع بهتري نخواهي داشت.ميدونم. سخته از دوسپسرت دل بكني، اما تو ميتوني اينكارو بكني چون توواقعا واسش ارزش نداشتي.حالا تو خداتو شكر كن كه همسر خوب گيرت اومده، پس دوسش داشته باش. اين يه واقعيتي هست كه من و تو و مريا و امثال ما بايد بپذيريم. نگين هم بعد از چندسال عشق و محبت منو به تحصيلاتي كه هنوز اولش بود فروخت، علي هم بعد از چندسال محبتي كه مريا بهش كرده بود اونو به حقوق دولتي فروخت. پس ما نبايد نگران باشيم. توهم همين طور. مهمترين شخص كسيه كه دوست داره و واست ارزش قائله!!!!!با سلام، ابتدا از اينكه مارا به عنوان راهنماي خود انتخاب كردهايد، تشكر ميكنم.آنچه كه مسلم است رابطهاي كه در گذشته تجربه كرديد، درست نبود و ميتوانستيد بهتر از آن عمل كنيد تا اين همه زمان و انرژي را از دست نميداديد و دچار ضربه روحي در آن ارتباط بي حاصل نميشديد. ولي به هرحال بايد قبول كرد كه فراموش كردن ارتباط سايت همسريابي 4 سال همراه با خاطرات خوش و ناخوشش، كار زمان بري است كه نيازمند صبر و تحمل شما دارد و نميتوان يهويي همه چيز را فراموش كرد. از آنجايي كه شما بلافاصله بعد از نااميد شدن شما از برگشت دوست پسرتان، تصميم به ازدواج گرفتهايد و اين تصميم هم به نظر ميآيد منفعلانه بوده؛ زيرا با شناخت كم نسبت به طرف مقابل و در نظر نگرفتن شرايط خودتان(فراموش نكردن و كنار نيامدن با گذشته خود)، تصميم به ازدواج گرفتهايد، امّا به هرترتيب در حال حاضر ازدواج كردهايد و ديگر نميتوانيد اشتباهات گذشته را تكرار كنيد. لذا طبيعي است كه اوايل ازدواج، مدام همسرتان را با دوست پسر سابقتان مقايسه كنيد و هريك را در يك كفه تراز قرار دهيد كه اين مسلما براي شما ميتواند آزار دهنده باشد. بايد توجه داشت كه هر فردي داراي خصوصيات و ويژگيهايي است(مثبت و منفي) كه هيچگاه در شرايط برابري قرار ندارند، به همين دليل نميتوان به راحتي افراد را با هم مقايسه كرد.از طرفي آن فردي كه شما در گذشته با او رابطه داشتهايد و مسلما احساسات و عواطف خود را خرج او كردهايد، بعد از 4سال توجهاي به شما نكرد و شما را ترك كرد، پس چرا بايد به چنين شخصي كه اين هم زمان و انرژي شما را هدر داده است، توجه كنيدو .... بنابراين باتوجه به شرايط حال حاضر شما سعي كنيد نسبت به او(دوست پسرسابقتان) تنفر داشته باشيد، به بديهايي كه در حق شما انجام داده، به وقت و زماني كه از شما گرفت، فكر كنيد و تلاش كنيد به تدريج به او و گذشته خود توجه نكنيد بلكه به حال و آينده نگاه كنيد... فكر كنيد كه چگونه ميتوانيد با همسرتان خوشبخت زندگي كنيد، چگونه ميتوانيد رابطهي خود را ارتقاء دهيد و از همديگر لذت ببريد و زندگي رضايت بخشي سايت همسريابي را تجربه كنيد.همچنين نبايد در مورد گذشته خود، به همسرتان چيزي بگوييد كه مسلما گفتن اين مسائل به او ميتواند زندگي هردوي شما را تحت تاثير قرار دهد.امّا اينكه احساس ميكنيد طرف مقابلتان در امور جنسي گرم است، اين يك خصوصيت مثبت براي همسرتان تلقي ميشود. تصور كنيد كه اگر همسرتان در اين امور سرد بود، ميتوانست زندگي سرد و بي روحي را بوجود آورد ولي با توجه خصوصيت همسرتان اين زمينه وجود دارد كه زندگي گرم، دلپذير و رضايت بخشي را تجربه كنيد. به همين دليل لازم است هم به خودتان و هم به همسرتان زمان بدهيد تا بتوانيد از همديگر شناخت بيشتري كسب كنيد و با روحيات همديگر آشنا شويد و در نهايت قطعا همسرتان ميتواند يگانه معشوقتان باشد. ولي بايد توجه كنيد كه اين نيازمند زمان، صبر و مهارتهاي رفتاري و ارتباطي با همسرتان است.پس نگاه، لمس و .... جنسي همسرتان به مرور برايتان عادي و در ادامه دلپذير و خوشايند خواهد بود. بايد توجه داشت كه مردان يعني همسران، محبت و عشق خود را بيشتر در بستر نگاهها، لمسها و بغل كردنهاي جنسي خودش را نشان ميدهد. البته اين بستگي به گرم بودن فرد نيز دارد كه هرچقدر فرد در اين زمينهها گرمتر باشد، بيشتر محبت و عشق خود را نشان ميدهد.بنابراين باتوجه به اينكه با همسرتان تازه ازدواج كردهايد كه هردو مسلما داراي نيازهاي عاطفي و جنسي داريد ميتوانيد نيازهاي همديگر را سايت همسريابي برطرف كنيد و يقينا گرم بودن همسرتان يكي از زمينههاي زندگي رضايت بخش است.در روايتي از پيغمبراكرم(ص) آمده است: «خانمها از آرايش دريغ مكنيد، بهترين ملايمترين و دلنوازترين عطر را به كار بريد زيباترين و دلرباترين لباس را به اندام خويش بپوشانيد. خود را حداقل با يك گردنبند زينت بخشيد و صبح و شام خود را به شوهر عرضه داريد، در يك كلام چشم و دل شريك زندگيتان را هنرمندانه برباييد.[وسائل الشيعه/ج14/ص95]امّا اينكه همسرتان از نظر اعتقادي ضعيف است و اهل نماز و مسائل ديني نيست، ميبايست قبل از ازدواج با تحقيقات و ... پي به اين مسأله ميبرديد و اين مسأله را قبل از عقد حل ميكرديد ولي در حال حاضر، بهترين راهكار اين است كه در اين زمينه در يك شرايط مناسب و در كمال آرامش در اين زمينه با همسرتان صحبت كنيد و از او بخواهيد كه در اين زمينه حداقل نمازهاي خود را انجام دهد.
همچنين ضمن اينكه خودتان بايد نسبت به مسائل اعتقادي پايبندي بيشتري داشته باشيد در مورد فوايد و خطرات بي نمازي براي او بگوييد؛ شخصي كه اهل نماز نيست هر چه تلاش مي كند از زندگي لذت نميبرد همان گونه كه خداوند در قرآن كريم ميفرمايد:«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي؛ و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى
همسريابي سخت و تنگى خواهد داشت و روز قيامت، او را نابينا محشور مىكنيم.»[طه/124]توجه كنيد براي اينكه حرفتان تاثير گذار باشد، اول سعي كنيد خوبيها و نقاط قوت همسرتان را يادآور شويد سپس درباره مسائل اعتقادي او حرف بزنيد سايت همسريابي ؛ زيرا اين كار باعث ميشود بهتر حرفتان پذيرفته شود.امّا اين نكته را همواره در نظر بگيريد كه نميتوان با كسي به اميد تغيير او ازدواج كرد لذا بايد احتمال عدم تاثيرپذيري همسرتان در امور اعتقادي را نيز بدهيد ولي اين بدين معني نيست كه حتي اگر همسرتان مسائل اعتقادي را رعايت نكرد، با او بدرفتاري كنيد يا تلاشي براي داشتن يك زندگي عاشقانه، پايدار و رضايت بخش انجام ندهيد.با آرزوي موفقيت